خاطره ی روز تولد داداش علیرضا
93. یا نور خاطره ی زایمان يکشنبه صبح ساعت 5/30بابا و مامان اومدن دنبالمون حاج خانم از شب قبل اومده بود خونمون و به عليرضا توضيح داديم فردا چه خبره رفتيم دنبال مريم و راهي بيمارستان شديم اونجا من اولين نفربودم براي عمل تو اورژانس فشارم رو گرفتن و به صداي قلب ني ني گوش دادن شرح حال گرفتن و پروندمو پر کردن و بعد هم رفتم طبقه اول با مامان و مريم و مهدي يه خداحافظي کوچولو کردم ولي گفتن دوباره ميبينمشون قبل عمل بالا (طبقه اول)لباسامو کامل دراوردم و لباس عمل پوشيدم و دستشويي رفتم حدود ساعت 7بردنم طبقه 4، با ويلچر ، خانم شاه ميرزايي دوست الهام اومد پيشم و گفت اگه بشه فيلم ميگيرن که خب نهایتا نگرفتن و منم پيگير نشدم تو اتاق کناري اتا...